سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه دانش می جوید، خداوند روزیش رابه عهده می گیرد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
کل بازدیدها:----2543---
بازدید امروز: ----2-----
بازدید دیروز: ----0-----
بسوی آینده

 

نویسنده: مازیار
یکشنبه 85/7/30 ساعت 4:54 عصر

ای رهروان، این حقیقت عالی، راه رهائی از رنج است:
شناخت درست، اندیشه درست، گفتار درست، رفتار درست، زیستن درست، کوشش درست، آگاهی درست، همدلی درست.

آنکس که برای نیکبختی می کوشد و می خواهد به آن جایگاه آرام (نیروانا) برسد، باید که چنین رفتار کند:
باید توانا باشد، راست، آزاد از امنیت و اندیشمند باشد.
گفتارش نیز باید چنین باشد.

هر چند که شاید گنچ های کردارهای درست بنیادین برای آینده کار ما باشد، اما به یک شانزدهم مهربانی و محبت که آزادی دل است نمی ارزد. مهربانی برتر است. مهربانی می درخشد و می تابد و پرتو می افشاند.
اگر کسی با دلی مهربان به دیگری مهر نشان دهد، به نیک بخی می رسد. مرد نجیبی که با دلی همدرد به همه موجودات دیگر مهر نشان می دهد، برای خود نیکی سرشاری می آفریند.

آن کس که برای نیک بحتی می کوشد و می خواهد به آن جایگاه آرام (نیروانا) برسد، هرگز نباید ناسزائی به کسی بگوید و نه کسی را در هیچ جا به هیچ وجه خوار بدارد. نباید از سر خشم و دشمنی، آزار یا رنج کسی را بخواهد.
بهترین خوشبختی اشک های دیگران را تبدیل به نگاه پر از شادی کردن است.


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: مازیار
یکشنبه 85/7/30 ساعت 4:54 عصر


حکایتی از زبان حضرت مسیح (ع) نقل می کنند که بسیار شنیدنی است.

می گویند او این حکایت را بسیار دوست داشت و در موقعیت های مختلف آن را بیان می کرد:

مردی بود بسیار متمکن و پولدار. روزی برای کار در باغش به کارگرانی نیاز داشت. بنابراین، پیشکارش را به میدان شهر فرستاد تا کارگرانی برای او اجیر کند.
پیشکار رفت و همه کارگران موجود در میدان شهر را اجیر کرد و آورد. آنها در باغ به کار مشغول شدند. کارگرانی که آنروز در میدان نبودند، این موضوع را شنیدند و آنها نیز آمدند.

روز بعد و روزهای بعد نیز تعدادی دیگر به جمع کارگران اضافه شدند. گرچه این کارگران تازه وارد، غروب بود که رسیدند، اما مرد ثروتمند آنها را نیز استخدام کرد.

شبانگاه، هنگامی که خورشید فرونشسته بود، او همه کارگران را جمع کرد و به همه آنها دستمزد یکسان داد. معلوم است آنانی که از صبح به کار مشغول بودند، آزرده شدند و گفتند:

« این بی انصافی است. چه می کنید آقا؟! ما از صبح کار کرده ایم و اینان غروب رسیدند و بیش از دوساعت نیست که کار کرده اند.بعضی ها هم که چند دقیق پیش به ما ملحق شدند. آنها که اصلاً کاری نکرده اند ».


مرد ثروتمند خندید و گفت:

« به دیگران کاری نداشته باشید. آنچه به شما داده ام کم بوده است؟ ».

کارگران یکصدا گفتند:

«نــه، آنچه شما به ما پرداخته اید، بیشتر از دستمزد معمولی ما نیز بوده است با وجود این، انصاف نیست که کسانی که دیر رسیده اند و کاری نکردند، همان دستمزدی را بگیرند که ما گرفته ایم ».

مرد گفت:

« من به آنها بخشیده ام زیرا بسیار دارم. من اگر چند برابر این بپردازم، چیزی از دارائی من کم نمی شود. من از استغنای خویش می بخشم. شما نگران این موضوع نباشید. شما بیش از توقع تان مزد گرفته اید پس مقایسه نکنید. من در ازای کارشان نیست که به آنها دستمزد می دهم، بلکه می دهم چون برای دادن و بخشیدن، زیاد دارم. من از سر بی نیازیست که می بخشم ».


حضرت مسیح گفت:

« بعضی برای رسیدن به خدا می کوشند. بعضی ها درست دم غروب از راه می رسند. بعضی ها هم وقتی کار تمام شده است، پیدایشان می شود. اما همه به یکسان زیر چتر لطف و مرحمت الهی قرار می گیرند. شما نمی دانید که خدا استحقاق بنده را نمی نگرد، بلکه دارائی خویش را می نگرد. او به غنای خود نگاه می کند، نه به کار ما. از غنای ذات الهی، جز بهشت نمی شکفد. باید هم، اینگونه باشد.

بهشت، ظهور بی نیازی و غنای خداوند است. دوزخ را همین تنگ نظرها برپا داشته اند. زیرا آنقدر بخیل و حسودند که نمی توانند جز خود را مشمول لطف الهی ببینند ».

حربه ضعیفان شکایت است

«حضرت محمد (ع)»

    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • گفتار بودا (1)
    حکایتی از زبان حضرت مسیح (ع)

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • پیوندهای روزانه

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  •